حس قدرت دارد وقتی جلو افتادن چیزی را میگیری.
مخصوصا اگر چیزی که در حال افتادن است نوزادی، سگی، زندهجانی، چیزی باشد.
حس قدرت دارد وقتی جلو افتادن چیزی را میگیری.
مخصوصا اگر چیزی که در حال افتادن است نوزادی، سگی، زندهجانی، چیزی باشد.
شنیدن آهنگ دلخواهت وقتی توقعش را نداری همیشه خوب است. حالا چی وسط یک پلیلیست باشد که یادت نبوده آهنگت داخلش است، یا کسی در خیابان آهنگت را بلند پخش کند. برای من بیشتر از همیشه وقتی لذت بخش است که داخل موتر میشوی و رادیو را روشن میکنی، آهنگت شروع به پخش کردن میکند، تو صدای رادیو را تا آخر بلند میکنی و شروع میکنی به خواندن :)
آن لحظهایی که با عجله کلید را در قفل در میندازی، از در داخل میشوی و کیف و وسایل را در راهرو پرت میکنی، در مسیر تشناب دکمه پتلون را باز میکنی، خودت را به تشناب میرسانی و فقط رها میکنی... هیچکدام از حسهایی که تا حالا نوشتم با آرامش این حس برابری نمیکنند. هیچکس هم نمیتواند انکارش کند! آرامش جیش کردن بعد از یک روز طولانی حس نابی است و شما هم این را میدانید :)
از همان لحظهای که حس میکنم عطسهام گرفته هیجانی میشوم. بال بال میزنم. بعد که عطسه آمد یک نفس عمیق میکشم و میخندم. خوشم میاید :) با مامان که حساسیت فصلی داشت بخیلی میکردم که در نیم ساعت ۱۰تا عطسه میزد :) حداقل قدیمها که کرونا نبود اینطور بود. حالا اگر بیرون باشم و عطسهام بیاید تند و سطحی نفس میکشم که عطسه برود :)
امروز دُز دوم واکسنم را زدم. امیدوارم به زودی همه واکسن شویم و هر جا دلمان خواست (با پوشاندن دهان و بینی) عطسه بزنیم.
شده تا حالا آنقدر تشنه باشی که آب در دهنت مزه شیرین داده باشد؟ در تابستانها وقتی هوا گرم بود و پیاده از مکتب تا خانه میامدیم، وقتی خانه میرسیدیم آب مزه آبلیمو میداد :)